مادر در کنار جسد بی جان سارا با صدای لرزان گفت سارا جان دختر خوشگلم . ولیهیچ جوابی از او نشنید دست سارا را در دستان خودگرفت و بوسید ولی همچنان سرد سرد بود. مادر به پدر سارا نگاهی کرد و اورا در میان چهار چوب در یافت که آرام اشک می ریخت گوئی جرآت نزدیک شدن بهصحنه ای که در مقابلش بود را نداشت و به او گفت بیا چرا میترسی دسته گلتوست بیا که امروز تو دو نفر را با غرور و خودخواهی ات کشتی. سر انجامروز بعد خاک پیکر نحیف سارا را به آغوش کشید و دخترک زیبا را از دید همهپنهان کرد . همه سعی داشتند برای سارا طلب مغفرت و آمرزش کنند و برایشمیگریستند جز مادر که می خندید و می گفت چرا گریه میکنید . سارا عروسشده شگون ندارد ، بخندید. و با این گفتار داغ اطرافیان را بیشتر میکردپدر متعصب که خود را مقصر اصلی میدانست در کنار سرای ابدی سارا نشسته بودو بی آنکه اشک بریزد به خاکی که او را از فرزندش جدا کرد زیر لب آراملعنت می فرستاد . پدر به دلیل شوک عصبی وارد به مادر و حالت غیر طبیعی اشمدتی او را در بیمارستان روانی بستری کرد تا حالش بهبود یابد و خود نیزتنهایی اش را با سر گرم کردن با وسایل اتاق سارا سپری میکرد و شب ها نیز روی رختخواب سارا چمهایش را می بست گویی فضای اتاق هنوز مملو از بوی دخترش سارا بود و گهگاهی نیز از پنجره به بیرون نگاه میکرد گویی منتظر کسیبود.<\/h3>
بالاخره پس از مدتی کسی را که به انتظار آمدنش نشسته بود آمد. پوریا با دیدن پارچه های سیاهی که خانه سارا را تزیین کرده بود زانو زد و اشکریخت و گفت من بی فکر منتظر بودم که با من تماس بگیری و بگویی که تو هممیترسی ولی هر چه قدر منتظر شدم تماس نگرفتی و هنگامی که با منزلتان تماسگرفتم خیلی دیر شده بود و وقتی مادرت فریاد کشید فهمیدم که ما چقدر بچهگانه تصمیم گرفتیم و سر را به حالت سجده خم کرد و گریه کنان گفت ساراتقصیر من بود که تو رفتی و من ماندم .من رو ببخش...هنگامی که پوریامتوجه حظور کسی در کنارش شد سر را از زمین بر داشت و پدر سارا را دید کهبا چشمانی گود رفته و قرمز و با داشتن چاقویی در دست به او نگاه میکند. قصد داشت فرار کند گویی پاهایش سست و بی حرکت و لبانش به هم قفل شده وچیزی نمیتواند بگوید او متوجه چهره خسته پدر سارا شد و چشمهای نافذرنگینش دیگر برق گذشته را نداشت موهای سیاهی که سارا همیشه از زیباییآنها سخن میگفت به سپیدی گراییده بود. پدر سارا که نمیدانست باید خشمش رابه پوریا نشان دهدو یا به عشق دخترش احترام بگذارد به لحظه انتقام که فرا رسیده بود فکر میکرد و او بی توجه به ترس درون چشمان پوریا قصد داشت کاری که در این مدت می خواست انجام بدهد عملی کند که باز همان ندا به گوشش رسید وحس کرد سارا در مقابلش حظور دارد نه پوریا.چاقو از دستش بر روی زمینافتادلحظه ای سکوت بین آن دو رد و بدل شد و پدر دست در جیبش کرد و یککاغذ به پوریا نشان داد و گفت بیا این مال توست میدانستم که یک روز میآیی و تو با ماه ها تاخیر بالاخره آمدی و با دستان لرزان خویش کاغذ را بهسمت او گرفت و گفت من از سارا خواستم بین من و تو یکی را انتخاب کند ولیاو گفته بود من هر دو شما را دوست دارم و تنها مرگ میتواند مرا از شمادور کند و پوریا کاغذ راگرفت که در آن نوشته بود . <\/h3>
"** ما دوپرنده کوچک عاشق هستیم که خود را از دید صیادان بی رحم حفظ کردیم و آنگاهکه خواستیم از شاخه های عشق و محبت لانه ای برای خویش بسازیم عقابهایی بهسوی ما آمدند و از ترس اینکه یکی از ما را شکار کنند و دیگری به درد هجران فراق مبتلا شود ترجیح دادیم هر دو خود را به باتلاقی برسانیم و در آن غرق شویم تا به دست صیادان نیفتیم چون با هم مردنمان برای مازیباست **"<\/h3>
پوریا کاغذ را به قلب خود نزدیک کرد و باز باران اشک را نثار صورتگچ مانند خود کرد وبه پدر سارا هنگامی که از او دور می شد نگاهی انداختگویی کمرش خم و گامهایش بی رمق شده بود و بعد نگاهی به پنجره اتاق سارا انداخت .همان پنجره ای که باعث آشنایی آن دو شده بود و روزهایی را که بانگاه از پشت پنجره با هم سخن می گفتند و لحظاتی را که پوریا به انتظاردیدن سارا بی قراری می کرد تا پنجره مقابل را باز کند و دستی تکان دهد واو نیز با لبخندی از شوق از او استقبال می کرد و پوریا آرام آرام اشک میریخت و از آنجا دور می شد و پدر و مادر سارا را در غم از دست دادن دختردلبندشان تنها می گذاشت.(این داستانه من نیس)<\/h3>
نظرات شما عزیزان:
نویسنده: غریبه ای درغزل ׀ تاریخ: چهار شنبه 27 بهمن 1389برچسب:,
׀ موضوع: <-CategoryName->
׀
درباره وبلاگ
به دل نگیر دراین ضیافت فقیرانه من دعوت نداری...!
میدانی....
بهای زیادی دادم....
پیوندباآنکه دوستش ندارم...
نمیدانم....عادلانه است برای تاوان پس دادنم یانه؟!!!
تاوان سادگی هایم......!
تبادل
لینک هوشمند
برای تبادل
لینک ابتدا ما
را با عنوان
طوفان غم و آدرس
salarlovemohammad.ap.LoxBlo
g.ir لینک
نمایید سپس
مشخصات لینک
خود را در زیر
نوشته . در صورت
وجود لینک ما در
سایت شما
لینکتان به طور
خودکار در سایت
ما قرار میگیرد.